در ميان روزها از "روز دوم" بدم ميآيد...روز دوم بيرحمترين روز است، با هيچکس شوخي ندارد، در روز دوم همهچيز منطقيست !
حقايق آشکار است و به هيچ وجه نميتوان سر ِخود را شيره ماليد...مثلا روز اول مهر هميشه روز خوبي بود، آغاز مدرسه بود و خوشحال بوديم، اما امان از روز دوم...روز دوم تازه ميفهميديم که تابستان تمام شده است...
يا مثلا روز دوم بازگشت از سفر، روز اول خستگي در ميکنيم، حمام ميکنيم، اما روز دوم تازه ميفهميم که سفر تمام شده است،طبيعت و بگو بخند با دوستان و عشق و حال تمام شده است..
هرگاه مادر بزرگ نزد ما ميآمد و يک هفته ميماند، وقتي که بر ميگشت ناراحت ميشديم، اما روز دوم تازه ميفهميديم که "مادر بزرگ رفت" يعني چه؟
يا وقتي کسي از دنيا ميرود، روز اول خدا بيامرز است و روز دوم عزيز از دست رفته!!
و اما جدايي.....
روزِ اول شوکهايم و شايد حتي خوشحال باشيم که زندگي جديدي در راه است...
تيريپ مجردي و عشق و حال ور ميداريم، اما دريغ از روز دوم، تازه ميفهميم کسي رفته...تازه
ميفهميم حالمان خوب نيست...تازه ميفهميم که تنهايي بد است...
بايد روز دوم را خوابيد...بايد روز دوم را خورد...بايد روز دوم را مُرد...
کيومرث مرزبان Tooth...
ما را در سایت Tooth دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : memo-life بازدید : 116 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1398 ساعت: 4:23